نگرانیشان از بابت فرار ما نیست. نمی توانیم زیاد دور شویم. نگران اوج گرفتن خیالمان هستند؛ نگران راه هایی که فقط در درون آدم باز می شوند و به انسان روحیه و برتری می دهند.
عمه لیدیا می گفت، شما به چیزای عادی خو گرفتین. شاید این حالا به نظرتون عادی نیاد، اما بعد از یه مدت می آد. براتون عادی می شه.
حق با آن ها بود، این طور آسان تر است، که او را مرده فرض کنم. در این صورت دیگر مجبور نیستم بذر امید را به زور در دلم بکارم یا تلاش بیهوده بکنم.
اما این اشتباه است. هیچ کس از نبود رابطه ی جنسی نمی میرد. ما از نبود عشق است که می میریم.
در حال زندگی کن، حداکثر استفاده را از آن بکن، این تنها چیزی است که در اختیار داری.
هیچ مادری دقیقا با تصور فرزندش از مادرِ آرمانی تطابق ندارد و به گمان من عکس این حالت نیز صادق است.
بهتر بودن معناش این نیست که بهتر برای همه. بهتر همیشه برای بعضی ها یعنی بدتر.
- سرگذشت ندیمه، مارگارت اتوود، سهیل سمی -
- از جمله کتاب هایی بود که می گفتم ای کاش قبل از دیدن فیلم آن را می خواندم. نمی دانم اگر فیلم را نمی دیدم کتاب را چطور تفسیر می کردم.
- سریالی براساس همین کتاب ساخته شده است. البته کتاب در واقع فقط فصل اول سریال را شامل می شود و فصل دوم ادامه ی کتاب به حساب می آید (تاکنون دو فصل سریال منتشر شده است). البته نویسنده ی کتاب در ساخت سریال هم همکاری داشته است.
درباره این سایت