سفر زندگی من



نوری که نمی توانیم بینیم

 

آیا می دونی بزرگ ترین درس تاریخ چیه؟ اینه که تاریخ همون چیزیه که فاتحان می گن. هر کی برنده می شه، اون کسیه که تاریخ رو تعیین می کنه.

چشمانتان رو باز کنید و چیزهایی را که می توانید پیش از آنکه برای همیشه بسته شوند، با آن ها ببینید.

شما مغز دارید . اما نباید به مغز اعتماد کرد. مغز همیشه به سمت ایهام منحرف می شه. به سمت سوال پرسیدن، در حالی که چیزی که شما واقعا به اون احتیاج دارید، یقینه. هدف. وضوح. به مغزتون اعتماد نکنید.

به موانع به عنوان فرصت نگاه کن، رینهولد. موانع را الهام بخش خود ببین.

پسرم، علم از اشتباهات تشکیل می شود، اما آن ها اشتباهاتی هستند که انجام دادنشان مفید است، زیرا آن ها ذره ذره تو را به سوی حقیقت هدایت می کنند.

 

کتاب: نوری که نمی توانیم ببینیم

نویسنده: آنتونی دوئر

مترجم: روح الله صادقی

ناشر: دُردانش بهمن

درباره کتاب: کتابی احساسی و غمگین در مورد ماری-لور و ورنر، دختر و پسری فرانسوی و آلمانی که درگیر جنگ جهانی دوم می شوند و سرنوشت این دو را با هم روبه رو می کند. کتاب برای من خیلی غمگین بود و روی من تاثیر زیادی گذاشت. 

نکته: بخش 13 کتاب اگر نبود، بهتر بود. 

 

صفحه ی کتاب در سایت گودریدز


نگرانیشان از بابت فرار ما نیست. نمی توانیم زیاد دور شویم. نگران اوج گرفتن خیالمان هستند؛ نگران راه هایی که فقط در درون آدم باز می شوند و به انسان روحیه و برتری می دهند.


عمه لیدیا می گفت، شما به چیزای عادی خو گرفتین. شاید این حالا به نظرتون عادی نیاد، اما بعد از یه مدت می آد. براتون عادی می شه.


حق با آن ها بود، این طور آسان تر است، که او را مرده فرض کنم. در این صورت دیگر مجبور نیستم بذر امید را به زور در دلم بکارم یا تلاش بیهوده بکنم.


اما این اشتباه است. هیچ کس از نبود رابطه ی جنسی نمی میرد. ما از نبود عشق است که می میریم.


در حال زندگی کن، حداکثر استفاده را از آن بکن، این تنها چیزی است که در اختیار داری.


هیچ مادری دقیقا با تصور فرزندش از مادرِ آرمانی تطابق ندارد و به گمان من عکس این حالت نیز صادق است.


بهتر بودن معناش این نیست که بهتر برای همه. بهتر همیشه برای بعضی ها یعنی بدتر.

- سرگذشت ندیمه، مارگارت اتوود، سهیل سمی -


  • از جمله کتاب هایی بود که می گفتم ای کاش قبل از دیدن فیلم آن را می خواندم. نمی دانم اگر فیلم را نمی دیدم کتاب را چطور تفسیر می کردم.
  • سریالی براساس همین کتاب ساخته شده است. البته کتاب در واقع فقط فصل اول سریال را شامل می شود و فصل دوم ادامه ی کتاب به حساب می آید (تاکنون دو فصل سریال منتشر شده است). البته نویسنده ی کتاب در ساخت سریال هم همکاری داشته است. 

در قالی بافی ابداً این حرف ها نیست. اینجا باید ذره ذره از جان خودت مایه بگذاری. پیشرفت کار، شاید هفته به هفته معلوم باشد، ولی روز به روز معلوم نیست. مثل اینکه فرزندی را بزرگ می کنی، باید صبر و حوصله داشته باشی. باید نور چشمانت را به قالی بدهی. قالی رنگی می گیرد و تو رنگ می بازی. ولی دلخوشی و شادی که از یک مشت مواد درهم و برهم و بی شکل، چیزی که جان دارد و با تو سخن می گوید خلق کرده ای. و اگر زنده باشی و روزی پس از سالها گذشت عمر، از روی یک تصادف، تصادفی که به ندرت برای قالی باف پیش می آید، کار دست باف خودت را جایی زیرپای آدم خوشبختی افتاده ببینی، مثل مادر کوری که پس از سالها دوری، برحسب اتفاق فرزند گم شده اش را می بیند و او از روی بو یا لمس تنها باز می شناسد، آن را باز می شناسی. او قلب خود تو است که نمی خواهی پای بر آن بگذاری. آرام در کنارش گوشه ای می نشینی و با دستی که نتوانسته ای از لرزشش جلوگیری کنی، آهسته پرزهای مخملی اش را نوازش می کنی. گویی با او راز دل می گویی. پنداری همان طور که تو را در کوچک ترین سایه روشن یک نقش، خمیدگی باریک یک برگ، یا شکنندگی یک شاخه می شناسی، او نیز تو را با هر خط چهره و با هر زمزمه ی روح می شناسد. تو که خالق یکتای او بوده ای و بخشی از عمر و هستی خود را داده ای تا از نیستی به هستی اش آورده ای - شما دو تا با هم در خوب و بد یک دوران دو یا سه یا چند ساله، خاطره ها و یادبودهای تلخ و شیرین فراوانی دارید. هر نقش ریز یا درشت قالی، آیینه یا چطور بگویم، کتابی است از آن دوران که اینک برای تو مثل دود به هوا رفته و فنا شده است.

- بافته های رنج، علی محمد افغانی -


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خلاصه کتاب فیزیوتراپی راحیل فرکتال باران Bill زالو طراحی سایت ازن ژنراتور